به آن سکوت غمگین و به گفتگویت سوگند
به آن نگاه شیرین و به تار مویت سوگند
به لحظههای شادی که مرا شکوفا کردی
به عطر دلنشین و به رنگ و بویت سوگند
به هر کجا هر سان بودی من آرزویت کردم
دمی مرا به یاد آور به آرزویت سوگند
در اوج بدنامیها تو آبرویم بودی
مرا دگر مران از خود به آبرویت سوگند
در آن سکوت و تنهایی سرود جانم بودی
صدای پاک قلبم باش به هایوهویت سوگند
غریب و تنها بودم تو آشنایم گشتی
شدم اسیر مهر تو به خاک کویت سوگند