برگرداندن ترانه به هر زبانی بی شک دربند کردن رنگین کمان است ! چرا که ترانه ها همراه با ملودی و حتی حس خاصی که در صدای خواننده است؛ به اتفاق هم سازنده ی رنگین کمانی هستند که بعدها قومی یا ملتی آن را زمزمه می کنند و ترانه اش می خوانند.
چنان چه می دانیم در زبان انگلیسی اصطلاح word را به معنای کلمه و کلام به جای ترانه استفاده می کنند که تمایزی آشکار با شعر دارد حتی آن را بدون ملودی یا بی همراهی ساز خواندن از ریخت انداختن اثر است چرا که او را از محیطی که هستمندی اش بدان مربوط است بیرون کشیده ایم . تشریح ماهی مرده بر روی خاک است و با این کار ما هیچ به لذت زیبایی شناکردن ماهی با تکانه های باله هایش در آب پی نخواهیم برد . در آثار فولکلور نظیر ترانه های منصفی کار از این نیز دشوارتر است چرا که در آن موقعیت اقلیمی تمثیل ها نمادها و رازهایی هست که هریک در دل خود هزاران راز مگوی دیگری را پنهان کرده اند . هر مصرعی ای بسا دلالت بر شرح ماجرایی دارد که در کار ترجمه بازگویی آن امکان پذیر نیست یا اگر بشود آن وقت ترانه ای کوتاه را بایست به کتابی مفصل و بی ریخت در زبانی دیگر تبدیل کرد. دیگر اینکه علی الاصول این انتقال یک جابجایی صرف در بُعد معناست و فرمی که برای اثر حکم کالبد را دارد در خانه ی اصلی باقی خواهد ماند. اضافه کنید به آن حسی را که یک قوم نسبت به یک اسطوره ، افسانه یا واقعه ی تاریخی دارد . اسطوره را می شود ترجمه کرد اما حسی که یک ملت نسبت به یک اسطوره دارند امکان انتقال ندارد ، چرا که اسطوره ها ریشه در کودکی ها ، آرمانها و خواستهای یک ملت دارند.
من از میان آثار منصفی نزدیک ترین ترانه را به لحاظ گویشی به زبان فارسی انتخاب کردم که این البته حسن کار من نیست و احتمالاً حسن کار منصفی هم نیست چرا که اثر فولکلور هر چه به لحاظ ریخت و معنی در بافت اقلیمی و امکانات زبانی و گویشی در هم تنیده تر باشد ؛ کار انتقال آن اثر دشوارتر است. من کار دشوار را وا نهادم اگر چه همین اندک نیز برای من چندان سهل نبود .
سعید آرمات
31خرداد1389خورشیدی
.
غزل سلیمان
تمام غزل هایی که سلیمان سرود
همه ی ترانه هایی که داوود خواند
همه ی مرارت هایی که مجنون دید
هر نقش شیرینی که فرهاد کند
فدای یک چرخاندن نگاه تو
.
فکرهای زیبای سقراط
پندهای عالی بودا
فریاد های یاهویی که مولانا زد
دیوانگی هایی که حلاج کرد
همه بیتی است ازشعر چشم سیاه تو
.
حاصل دلپذیری باران
حس پاک انسان
هر چه زیبا هر چه ماناست
هر چیزی که هست و آن چه که زنده است
شیفته ی تو ، چشم به راه تو اند
.
هر شعر تازه ای که آواز کردم
هر راه ممکن که آغازیدم
هرچه دل دادم هرچه جان کندم
هر در بسته که بگشودم
هرگز به جلوه گاه تو نرسیدم
———————-
مرسی.