عشق است
این یکی
خواهر همزاد مرگ .
بر بال خیرزان و “پیپه” (1)
رقصان میروم
تا دود و سکر و شفا
عاشقانه میروم لیلا !
تا ارتفاع شروندهای جنوبیم
آی مجنون بینوا
نمیدانم
نمی دانستم ،
تا که پچپچه سردادی :
” لیلا گذشت
ندیدی مگر ؟
لیلا گذشته بود و رفته بود
وقتی که ما رسیدیم .”
هیهات ! افسانه قصه ی دل مجنون
آنک
افسانه ای بیش نیست .
لیلا وجود ندارد .
مجنون فقط حکایتی است .
” تو قیس عامری نهی که
مه مْ لیلا نهم .” (2)
هیهات
طرح لباس و قامت و بالا
پای شکسته را
جبران نمی کند
لبخند می خواهی ؟
مثل مسیح باش
چه رنجی دارد
وای چه رنجی دارد
آنسوی این پرده ی بی پرده
با مریم چه ها می رود ؟
آنسوی این پرده ی بی پرده
چه ها می کند یهوه
با یگانه پسرش
بر صلیب ؟
عیسای ناصری
آغاز می شود .
وسوسه ای نیست
هیچکس نبوده
جز او
هیچکس نیست .
* * *
آنگونه
دل بدار
صمیمانه ، صمیمانه
که در این روایت
از قیس دیوانه تر تو باشی
که در این حکایت
جز تو یکی
بر هیچکس
بیداد و ستم نرواد.
* * *
زیبایی غریبی داری
وجاهتی که شرمسارم می کند
از هر خواب و خیالی
و گاهی
چنان معصومانه
رخ می نمایی
که بیخود گویانه
می زارم ،زار
می گویم:
” الله ”
دخت پیغمبرن مگه
واویلا » (3)
آری
تا جز من
بر هیچکس ستم نرود
آمین !
بندرعباس ،
تابستان 1375
…………………………….
1- پیپه = نوعی ساز
2- که تو قیس عامری نیستی ، من هم لیلا نیستم .
3- خدایا مگر او دخت پیامبر است ، واویلا.