بشکند این کلکم اگر
جز به حقیقت رقمی بر دل دفتر بزنم.
یا به هوا و هوس نامی و نانی
سخن از مسلم و کافر بزنم
شاعر درد بشرم
مدّعی حقّ همه نا بحق از کف شده گان
نیست مرا محکمتی ،
دادرسی ، تا که بدو سر بزنم.
خار و خلنگ است و شبی تارتر از
برزخ نادانی دل
کورک جرثومه ورم کرد
ولی نیست طبیبی که
بر این تاول نشتر بزنم.
بشکند این کلکم اگر
جز به حقیقت رقمی بر دل دفتر بزنم !
1370