غبار

دل غریب من ای کاش در دیار تو بود
تمام جان من ای کاش در کنار تو بود

بنای بود و نبودم فدای عشق تو شد
اساس هستی و ذات من از تبار تو بود

خیال جان و جهانم ، تو برده ای از یاد
و گرنه جان و جهانم همه نثار تو بود

در این زمانه ی هول و سراب بی باری
تمام برگ و بارم ز جویبار تو بود

همه جوانی من با شراب و شعر گذشت
ولی همیشه دل بی کسم خمار تو بود

تو کائنات منی ، بی تو هیچ در هیچم
که ذرّه ذرّه بود ِ‌ من از غبار تو بود

ایلود ، 05/12/1370

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

وب‌سایت ابراهیم منصفی (رامی)