از آبادان سبز بهار
تا حوالی رنگارنگ
پائیز
از کوخ زمستان
و دود
تا بالا خانه ی تابستان و نسیم
سفر در غربت بود و تنهایی
* * *
ستیغی سر بر آورده
از ملافه ی برف
و تیغی در دستی فراز آمده
تا فرق زمین
………………….
خون خاک است آن
که فواره میزند !
آذر 74 – قلات