این همه خورد و خواب چیه
خامی و اضطراب چیه
چشمهی روشن دلته
تشنگی و سراب چیه
از این زلالی یقین
یه جرعهی تازه بنوش
مردِ سرِ راهو ببین
با او بشین، با او بجوش
با بامداد و با فروغ
با آسمون آبی باش
تو دشت خلوت صدات
بیشتر از این آفتابی باش
از گله و غبار و گز
از دشتای جنوب بگو
از «زگل» عشق آخرت
وقتی که گفتی خوب بگو
محمد باقر ایزدآبادی
سپاس از احمد کرمی برای ارسال متن این ترانه