تو خوابت گرفته است
و کسی به گشودن پنجره ها نمی آید
تو خوابت گرفته است
و باران روی این دیوارهای کاه گلی
فراموش می شود
خسته ای شاعر؟
آوازی گمنام
برای همیشه از خواب تو می گذرد
و کودکان ،
از گل بازی دیروز برمی گردند
آن طرف دختری
با جنون بندریش ایستاده
میان اینکه تو چشم باز می کنی
و دست می بری
به سمت گیتاری که دیگر نمانده است.
علی آموخته نژاد
سلام
با خواندن شعرتان تازه شدم.موفق باشيد
امیدوارم روزی کبوتر عشقت رو پیدا کنی
همیشه برای ماعزیزی
دایی کارت بیستن
هميشه كارات عالي بوده