سفر – منصور نعیمی (شعر)

دیداری همه ی آهنگ صدایت
آی
بانوی سپید دمان
که مرا بنام خوانده ای
در هنگامه پی از فریاد انفجار
در لحظه های دلتنگی
به خانه ات در راه بودم
« راهی دشوار که همهی شادی های ما را نویدی مهربان و شیرین بود»
سه بار شنیدم :
ایست !
ومن همچنان در ادامه سفر بودم
بازوانم از دردی بزرگ
تیر می کشید
شکنجه ای چنان که پنداری
گیسوی ترا بر من کرده باشند
گیسوی بوی افشان ترا
که روح عطری و آفتاب خواهشهای جان من
دلم هوای تو دارد دلم هوای ترا داشت
و پرستاری بیگانه در نوازش من آستین های
جسم بر کشیده
که می گفت :
دستانش بوی عزیز گیسوی تو را دارد
بوی آن شب ها
که مهتاب از شرم حضور تو
سرخ می شد
دستهایش
بوی همه آن شب ها را داشت
بوی پنی سیلین
بوی سرم ها
و خون
خونی دلشکسته و بیمار
که از شریانهای عاشقم
می چکید
می رفت چکه – چکه
بوی تو
بوی همه آن شب ها
آن بهشت ها
باغ ها
و گلهایی که گیسوانت
از غرور،
عطری شعرواره داشت
دلم هوای تو دارد
ای یار
از بازوی مجروح دیدار.

نعیمی – منصور

به اشتراک بگذارید:

1 یادداشت برای “سفر – منصور نعیمی (شعر)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

وب‌سایت ابراهیم منصفی (رامی)