مرد جنوبی
حرفی برای گفتن داشت
وقتیکه بچه اش بعد از یکسال می آمد
با کاغذی که روی آن نوشته بود
-ندارد-
مرد جنوبی
حرفی برای گفتن داشت
اما موش های دیوار
او را به سوی کافه هل می دادند
و او
دلتنگی بزرگش را
در حجم کوچک بطری ها خالی می کرد
و بعد می نالید : آخ
یکسال اسکله
یکسال درد.
سال 1345 – بندر
Kashaka karone degatam mesle khodet va taranaonet latifa……